Wednesday, September 30, 2009

یه دایره خیلی گرده ای پروسه هتل یابی!. درس می خوانم. یه ساعت. بعد می آم این پشت فرت و فرت هتل نگاه می کنم و ریویو می خوانم و به تخت و دکور اتاقا نگاه می کنم و با خودم فکر می کنم. این اتاق این تخت این پنجره.لیاقت داره هم آغوشی و عشق بازی ما رو تماشا کنه یا نه... بعد یه نچ از ته دل می گم و دوباره می رم سراغ درس...

ا

خب. دارم این دفعه رکورد می زنم. 10 روزه که با مادر عزیزم هیچ حرفی نمی زنم. یا شاید اون با حرف نمی زنه. یا شاید نه ما با هم حرف نمی زنیم. بهش می گن قهر.مثه اینکه. چقدر آرامش دارم .

خب. بازم بر گشتم تو این آلونک خودم.