Tuesday, August 29, 2006

زور می زنم بهم خوش بگذره همش بايد زور زد انگار.

Saturday, August 26, 2006

طوبا می گه:

نوشتن کار مزخرفیه

مث خندیدن

یا حرف زدن
آدم

حتی در حین انجام دادنشون

میفهمه

بعدش چی در انتظارشه


راس می گی.

Thursday, August 24, 2006

koon soozi


Sunday, August 20, 2006

عاشقی کار آدمای بيکاااره.
منم که بيييکااااااار!

Tuesday, August 15, 2006

یه فکت:‌ اگه به فاک نبری به فاک میری. چه فکت تخمیه.

رولت بخور بابا.کون لق همه.
.


خسته شدم از بس این وری به زندگی نگا کردم. گردنم شکست.درد گرفت. خسته شدم از بس طرز فکر تخمی آدمای کج و کوله رو با گردن کج کردن دیدم. به من چه که اونا کجن.به من چه که اونااا کجکیه همه چیشون؟ به من چه؟ چرا همش من باید خم شم.کج شم.بچرخم؟چرا یه بار اونا صاف وای نمی ستن؟ که من ببینمشون. اه. هذویونه اینا.

یاد گرفتم دیگه هیچ وقت به هیچ کس دل خوش نکنم.بهتره. امن تره.




آدمای تخمی. حالمو بهم می زنین.تک تکتون.

Saturday, August 12, 2006

دهنه مارو صاااااف کرد ای بابا!

Friday, August 11, 2006

دارم مي ترکم. نمی دونم از خوابه ياا از غصه~

«اتاق
در احاطه خط‌های عمودی
پرده
پنجره
كتابخانه
كتاب‌های توی كتابخانه
و من
كه طول و عرض اتاق را
می‌روم و می‌آیم.»


قدسی قاضی نور

يکی بياد دلداريم بده.بگه: خوب می شه همه چی.استعداد می خواد که يه آدم اين همه چيزو بريزه تو خودش؟نذاره از بالا پايينش بزنه بيرون نه؟ من الان همه چی رو چپونده تو خودم.همه فکر می کنن من الان تو کونم عروسيه.بددهنم شدم.به درک سياه!

غصه تکثير می شه.

نصفه شبي.خزيدم اين گوشه.صدای نفس های مامان می ياد.من دوس دارم تا صبح بشينم اينجا يه هيچی فکر نکنم جز فونت و ورد.....

ديگه پسره نيست که بريم بابل تی بخوريم.گمم.هنوز باورم نمی شه رفته.ديگه هيچيمون مشترک نيست..جاش خالیه.اتاق خالیش تو ذوق می زنه.گریمه هه.باز کردن در خونه و نبودنش تو ذوق می زنه.اینکه دیگه نیست که باهم بااشم.دیونه ام می کنم.بغضم گرفته.حالا حالا ها لازمش داشتم...بیگدلو دادم بهش.سفارششم به بیگدل کردم.به بیگدل گفتم همیشه شارژ باش.هیچ وقت موقع تنهایی هاش شارژش تموم نشه.گفت چشم.۲۴ ساعتم نشده.دلم تنگ شده.عصبانی ام.هی خدا.....خوب.اشکمم اومد.....

Thursday, August 10, 2006

اين لاتام بامان.اين دافام با مان!

چه وضعيته دراميه که بنده داره همچين آهنگ تخمی رو زمزمه می کنم....


پسره جدی جدی داره مي ره.من هی می چرخم دور خودم.بغض می کنم

Saturday, August 05, 2006

توام بيا برين به اين دل ما.رااحت بااش.

بريم برقصيم؟

ليماک جون ايول با اين آهنگ زيبااااااات!

بی قرارم بی قرار اون لحظه ی ديدارواسه ی لحظه ی آغوش تبدار!
نگرانم.بی تو نشه دووم بيارم!


هه هه!:)من خيلی بدبختم! خيليااااا!

Friday, August 04, 2006

فحش کم اوردم که نثار کنم! گيری کرديماااااا!

تو يه جمله اش شونصد باار گفت قربونت برم الهی!

خفه!خفه!

پرم از گريه.اه. چرا مثلا نمی شه من پر بااشم از عشق! يا بوس! يا شادی!زندگی داری ميدهی به فاکم! دست وردار!خسته شدم از هی رفتن.از هی جا عوض کردن.از پا در هوا بودن.از اينکه اين شهر کوفتی رو هم می خوان ازم بگيرن. که می خوان آزارم بدن.دورم کنن.می خوام همه چی ثابت باشه.پايدار باشه.بی پستی بلندی. بی استرس.بی ترس.خسته ام.چقدر بگم؟به کی بگم؟ تا کی بگم؟چند سالمه؟اينکه دلم می خواد حالا که بعد از دوسال دارم اسمشو می ذارم خونه ام بمونم خيلی توقع زياديه؟خيلی عظيمه؟ اه/

دلم قده خدا گرفته به خدا.


Thursday, August 03, 2006

فروغ

باد ما را خواهد برد


در شب كوچك من افسوس باد با برگ درختان ميعادي دارد

در شب كوچك من

دلهره ويرانيست

گوش كن

وزش ظلمت را ميشنوي؟

من غريبانه به اين خوشبختي مي نگرم

من به نوميدي خود معتادم

گوش كن وزش ظلمت را ميشنوي ؟

در شب اكنون چيزي مي گذرد

ماه سرخست و مشوش و بر اين بام كه هر لحظه در او بيم فرو ريختن است

ابرها همچون انبوه عزاداران

لحظه باريدن را گويي منتظرند

لحظه اي و پس از آن هيچ .

پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد و

زمين دارد باز ميماند از چرخش

پشت اين پنجره يك نا معلوم نگران من و توست

اي سراپايت سبز

دستهايت را چون خاطره اي سوزان در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسي گرم از هستي به نوازش هاي لبهاي عاشق من بسپار

باد ما را خواهد برد

باد ما را خواهد برد


Wednesday, August 02, 2006

بحث داغ می شه.حرصم می گيره. دختريکه با اون موی رنگ عنش هی نظريه می ده. آخه جنده خانم تو برو بده دوست پسرت برينه به موهات ديگه نيا زر مفت بزن راجع به تبعيض جنسی! عنينه خانممممممم .ريد به کل روزم.