و شعله که بر باد خواهد رفت.
اتاق و خونه همچنان داره در شختگي و گرد و خاک غلت!می زنه!عوض تر و تميز کردن و جمع و جور کردن کيک شکلاتی درست کردم!خوشمزه شد!همچنان دپ می زنم و اعصاب ندارم و به شرکتی که قرار بود چمدونامو بفرسته زنگيدم و همچنان کارمند هنديش با لهجه تخميش بهم گفت نگران نباشيد!حالا قشنگيه قضيه اينه که عدل همون چمدونيايی تاخير رسيدن دارن که توشونورب نار!نعناع خشک و سبزی نمی دونم چی چی و چی چی بود!بعد اون هيچی!با کمال وقاحت وقتی تو فرم پرسیدن چمدونوتو حاویه! غداست؟يه تيک گنده زدم رو گزينه نه!:)
اينجا يه مقداره خيلی زيادی بوی بی حوصلگی گرفته!
برگشتم.تنم برگشته خونه.
ولی هنوز خوده اصل کاريم نيومده کانادا.
گيجم.دلم واسه آدمای پشت سرم تنگ شده و هنوز يک روز کامل هم از برگشتنم نمی گذره و من هيچی نشده دلتنگم!.می ذاريمش به حساب خستگی مسافرت طولانی !,,,,