Friday, July 27, 2007

من یه مقدار خیلی زیادی زندم.اینجام درد می کنه. مامان جونم باورش نمی شه که تقی و وبلاگ نت چه نقش بزرگی دارن ایفا می کنن در بهبود زود تند سریع من. کلا. فعلا.همه چیزه زندگیم. دور و بر بخیه و سوزش! و ورم لب و حالت تهوع و میزان شاش و تعداد دفعات رفتنم به شاش خونه و سیاهی و اینجا درد !!! دور می زنه.اینجادردم بیشتر شد.برم بکپم.کمی.

Wednesday, July 25, 2007

اینجااام که بوی بیمارستان داره می گیره کم کم.!
به درک!!!

Tuesday, July 24, 2007

چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را،
من که فراموش خواهم کرد
نشانی خانه‌ام
چهره‌ی کودکم
و تلفظ نامم را از دهانت،

و شعله که بر باد خواهد رفت.

باغبان جهنم، شمس لنگرودی،

نمی دونم چن ساعت شد.گریه کردم.به یه مدت طولانی!.

تجربه نشون داده که: همیشه شخص یا اشخاصی برای اینکه به فاک ببریشون هستن.
.
.
پس دستتو از تو دماغت دربیار و منتظر باش!.

دوستی های فوری.
.
.
.

بعد از اون ور.یه دوتا پسر هستن.که هر وخت دوست دختر بگیرنااااا.تو کون من. شخصا.عروسی می شه.از اون عروسی خوبا هاااا!:)

یه دو تا پسر هستن! که هروخت اینا دوس دختر بگیرناااا کون من. شخصا. خیلی می سوزه از حسودی!:) خیلیا!

Monday, July 23, 2007

همیشه یکی بوده که نقطه می ذاشته ته خط برام.وقتی تموم می شد.وقتی موقع نقطه گذاشتن میشد.خودش می اومد نقطه می ذاشت تهشو خلاص.این دفعه اما. تهشه.اما طرفم نمی خواد نقطه بذاره .فک می کنه تازه شروع شده.تازه مداد گرفته دستشو داره همینجوری خط خطی می کنه!
بلد نیستم نقطه بذارم تهش.بلد نیستم.خسته ام.دوس دارم تموم شه. بیدار شم.دوس دارم خودش نقطه بذاره تهش که کمتر غصه بخوره.دوس دارم خودش بفهمه که دفتر ۲۰۰ برگم بود تا حالا تموم شده بود.دلم می خواد تموم شه و تموم نمی شه.
نقطه می خوام.
نکنه عادت کردم به مفعول بودن؟!
.
.

Sunday, July 22, 2007

باباهه: دخترکم داری چی کار می کنی؟
من:هیچی.دارم خودمو بدبخت می کنم!

یه نکته ای که بدجوری منو می چسبونه به دیوار و فشارم میده اینه که:واقعا چرا؟!
.
.
.
بی احساسی آدما رو نمی تونم هضم کنم!
دشواره.
یه نمه. کونمم سوخت.
یه کمم. دلم سوخت.
بیشتر که فک می کنم
می بینم.بیشتر از دلم کونم سوخت.
!

Saturday, July 21, 2007

بشين
پاشو
بشين
پاشو
برين
برو
برين
برو
بشاش
برو
بشاش
برو
بشین
بمیر
بشین
بمیر

بشين

به راستی چرا ملت انقد عن و گه شدن؟

آي دی يه نفر هست تو ام اس ان و ياهوم که هروقت می بينيم روشنه بدجوری اون گوشه موشه ها فشارم ميده!شيطونه می گه بزنم ديليتش کنماااا!...

يه درخواست:پاتو از رو دمبم وردار.!.

Friday, July 20, 2007

داشت باهام حرف می زد.يهو فک کردم چقدر گريه دارم.درست مثه وقتی که جيش داری.اما نمی تونی بری جيش کنی!و مجبوری خودتو نگه داری.اگريمو نگه داشتم.آدم وقتی زياد جيششو نگه می داره.کليه هاش!درد می گيره مثه اينکه!اينه که الان قلبم بدجوری درد می کنه از شدت گريه نگه داشتن!

همراه مريض: خانم دکتر.چی شد؟جديه؟
اينترن:نه خانم.چيزه خاصی نيست.فقط يکمی مرده.!.همين.!!!!

کاملا دارم شير فهم می شم که: نو که می ياد به بازار کهنه می شه دل آزار
.
.
کاملا دارم خر فهم می شم!که:از دل برود هر آنکه از ديده رود!
.
.
کاملا دارم توجيح می شم که: کون لق تک تکشون!
:)

يا مثلا :يه مقدار خيلی زيادی برو بمير!

ام شی بابا!

دارم کم کم عادت می کنم به کولی وار!زيستن!!!!

دامن کشان!
...

يه چيزه جالب!من ايران اگه آرايش نمی کردم!احساس کمبود!زشت بودن و عقب مونده بودن می کردم!
.
بعد اينجا اگه آرايش بکنم احساس زشت بودن و عقب مونده بودن می کنم.
!
چرا اينجوريه؟

به تماشای آبهای سپيد علیزاده و گاسپاریان رو کشف نموديم!مثه عقب مونده هام منااااا!می ذاشتم يه ۱۰ سال ديگه کشفش می کردم!:)اگه کشفش نکردين برين بکنين کشفش!:)

Wednesday, July 18, 2007

گفت:دخترا همیشه همینن.همیشه <فک می کنن>که یکی بهتر هست اون بیرون براشون!برا همینه که بهونه می گیزن.زود می گذرن!زود به طرفشون می گن کون لقت!البته بعدم پشیمون می شن!
.
.
.
راست می گه.اما این قضیه راجع به پسرا هم صدق می کنه!.
به خدا!

Tuesday, July 17, 2007

کیا اینجا رو می خوانن؟دستاشونو بگیرن بالا یک هی دونه ستاره خوشگل بدم بهشون.
.
.
:)

بادبادک باز کتاب دوست داشتنیه که باید خواند!

<چوب تو کون ملت کردن هنر نیست .>
ناشناس.
.

من عاشق اين آهنگ اين يارو فلاکت و روزبه و ازاذل هستااا.همون که می گه:
حالا چرا باز برگشتي؟ می گی بی تو نمی شه! نمی خوامت ديگه برو گم شو از جلوی چشمم واسه هميشه!
هستم!.از آهنگايی که ذليل نيستن!خوشم می ياد!

فک کن.يارو داره کاردانی!!!کامپيوتر می خوانه!بعد بگه:
سيب جون آيدی کالر منو داری؟<احیانا مثل اینکه آی دی کالر! کنایه از آیدی یاهو ه!:))>
>پدر جهالت و نادانی بسوزه!يکی بهش ياد بده خوب!:))

فکره اينکه د.و.ر.ي.م نه فقط از نظر جغرافيايی.فکره اينکه از هم د.و.ر.ی.م از نظر فکری .فکر اينکه من <سيب>يه احمق گاوم.اين گوشه موشه های بد جوری فشارم ميده!فکرش لهم می کنه!داغونم می کنه!

يکی از چمدونا پيدا شد!يکم با فکر و خيال روزايی که خرت و پرتای چمدونو خريدم خودم سرگرم کردم.يکم به اوضاع اتاقم سر و سامون دادم و يکم با خودم فکر کردم که خداييش ديگه بسه!.
.
از بس در اين ۳ ماه گذشته فحش های بی ناموسی شنفتم!الان همچين دوست دااارم مودب و خانم باشم!اصن حس پتيارگی در من مرده ۲ ۳ روزه!!!:)) بايد يکم به خودم برسم!

Monday, July 16, 2007

اتاق و خونه همچنان داره در شختگي و گرد و خاک غلت!می زنه!عوض تر و تميز کردن و جمع و جور کردن کيک شکلاتی درست کردم!خوشمزه شد!همچنان دپ می زنم و اعصاب ندارم و به شرکتی که قرار بود چمدونامو بفرسته زنگيدم و همچنان کارمند هنديش با لهجه تخميش بهم گفت نگران نباشيد!حالا قشنگيه قضيه اينه که عدل همون چمدونيايی تاخير رسيدن دارن که توشونورب نار!نعناع خشک و سبزی نمی دونم چی چی و چی چی بود!بعد اون هيچی!با کمال وقاحت وقتی تو فرم پرسیدن چمدونوتو حاویه! غداست؟يه تيک گنده زدم رو گزينه نه!:)


۲تا از چمودونام هنوز نرسيده.اعصابم خط خطيه.خسته ام.خونه بوی خستگی می ده!اومدم تو خورد تو ذوقم.دلم می خواست برگردم برم همون جا!چمدونی که پيدا شده رو باز کردم.چشمم به هرچی می خورد گريه ام می گرفت!يخچال خالی.يکی از ماهيام مرده.پول دانشگام واريز نشده واسه وام تحصيلی اقدام نکردم.۱درسمو افتادم.دو ماه ونيم تمام خوش گذردونم و حالا قلبم درد می کنه!تا صبح با همه خستگی خوابم نبرد و تمام مدت بهش فکر می کردم و از اينکه دور شديم.فکر کردم نبايد بهش زنگ بزنم.بايد پروندش بسته شه.۵ صبح به اميد اينکه ظهر پاميشم بهش می زنگم از خواب بيدار شدم!هزار تا عدد و رقم وارد کردم تا صداشو شنيدم.گريه ام گرفت.گفتم الو.باورش نشد.فکرشم نمی کرد.تعجب کرد.پشيمون شدم.

Sunday, July 15, 2007

اينجا يه مقداره خيلی زيادی بوی بی حوصلگی گرفته!

برگشتم.تنم برگشته خونه.

ولی هنوز خوده اصل کاريم نيومده کانادا.
گيجم.دلم واسه آدمای پشت سرم تنگ شده و هنوز يک روز کامل هم از برگشتنم نمی گذره و من هيچی نشده دلتنگم!.می ذاريمش به حساب خستگی مسافرت طولانی !,,,,