Wednesday, August 31, 2005

يه قلب ِ فشرده/


Tuesday, August 30, 2005

L0L!,I'm here!



پودر قند و شکر و قند و دایت شوگر هر۴تاشون چاييتو شيرين می کنن!خر!


!! CHilL,Man


Monday, August 29, 2005

هوم٬يه راه پله بدون پاگرد هست!که قراره برم بالا ازش!دوتا يکی! شایدم!يواش يواش پله ها رو برم بالا!بدون پاگرد٬ نمی شه وايساد و نفس عميق کشيد و فقط بايد رفت بالا!مثل پله های پارک ساعی خودمون! بعد نفس نفس زنان به پايين نگاه می کرديم و می گفتيم وای نفسم گرفت!


گفتم که قد ستاره های توی نقاشی هايم دوستت دارم.تو يادت نبود که روی تن نقاشی هایم همه ی ستاره های دنیا به خواب رفته اند!


خستمه!


مثل اين است که زل بزنی تو چشمهايم و از قرمزی چشم هايم بگويی! و پشت هم سرفه ات بياييد و يادت برود قرمزی چشمهايم را!


فخری برزنده

«اگر نگاهش نکنی
اگر شعرش نکنی
گنجشکی که لانه کرده در گلوی من
حتماً خفه می شود.»


من اصلا نمی دونم چی بخوام٬چه رنگی٬چه طعمی.نه.نمی دونم.نمی خوام اصلا.


هوم.فکرها هی رژه می رن رو مغز منو و من خسته از دويدن ها فقط لبامو گاز می گيرم!


Sunday, August 28, 2005

I am moody, messy,I get restless, and it's senseless.



Thursday, August 25, 2005

هوم٬از ابی سوييچ می شه رو شجريان٬شب. سکوت. کوير.خداست!محشره.تک.گوشش که می دم٬عشق خوندن تموم جونمو می گیره!هوم!دلم خیلی تنگه خواندنه!خیلی!هی می خوانه ببار ای بارون.... و هی عشقم می زنه بالا.فوران می کنه.عشق خواندن تموم جونمو گرفته دوباره.دلم می خواد بشم همون دختر ۱۱ ساله که پاهاش به زمین نمی رسه!زل میزنه به چشمهای روبرویی و می خوانه!دلم تنگ خواندنه.هوممممم.همصدا لازم نیست!خودم می خوانم٬تنها.عشقم رو از حفظم!






Wednesday, August 24, 2005

ببين!اسکرو يوووووووووو.خوب؟برو حالا!


Tuesday, August 23, 2005

لعنت بر هر چی ادم دوروغ گوی٬پست٬بی خاصيت٬خود بزرگ بين٬عقده ای!






من دلم از اون گوشواره فيروزه ای بلند خوشگل قديمی می خواد٬از اونا که مال ۱۰۰ سال پيشه٬بوی قديمها رو ميده٬از اونا..........



Artist: Alanis Morissette Lyrics

I'm broke but I'm happy

I'm poor but I'm kind

I'm short but I'm healthy

, yeah I'm high but I'm grounded

I'm sane but I'm overwhelmed I'm lost but I'm hopeful

baby What it all comes down to Is that everything's gonna be fine fine fine

I've got one hand in my pocket And the other one is giving a high five

I feel drunk but I'm sober

I'm young and I'm underpaid I'm tired but I'm working,

yeah I care but I'm worthless I'm here but I'm really gone

I'm wrong and I'm sorry baby What it all comes down to

Is that everything's gonna be quite alright

I've got one hand in my pocket And the other one is flicking a cigarette

What it all comes down to Is that I haven't got it all figured out just yet

I've got one hand in my pocket And the other one is giving the peace sign

I'm free but I'm focused

I'm green but I'm wise

I'm shy but I'm friendly

baby I'm sad but I'm laughing I'm brave but I'm chicken shit I'm sick but I'm pretty baby And what it all boils down to Is that no one's really got it figured out just yet

I've got one hand in my pocket And the other one is playing the piano

What it all comes down to my friends Is that everything's just fine fine fine

I've got one hand in my pocket And the other one is hailing a taxicab...


Monday, August 22, 2005

ديروز که باهات حرف زدم مطمئن شدم که! دلتنگم!نه از ان دلتنگی ها که هی بايد مچاله بشم تو خودم و جمع بشم و بميرم!نه از ان دلتنگی هاکه ادم ته دلش غنج می رود!که ان وسط٬ته دلم يک چيزی ريخت پايين!يک لحظه بوی مهر امد وسط اين قيل وقال و من هی موهايم رو زدم پشت گوشم و فکر کردم به....به چی را دقيق نمی دانم!اما فکر کردم!به چيزی غير از اين بو!اما بعد يک چيز امد که من هی نتوانستم جلوی خودم رو بگيرم!رفتم باهاش!دلم رفت باهاش!اکثرا دلتنگ چيزهای عجيب غريبی می شوم!که حتی ادم سنگين تر است که نگويد و عوضش گير بدهد به زندگی!اين روزها که می بينی؟بند کرده ام به زندگی!و فکر می کنم به روزای برزخی که گذشتن!لبخندم از ته قلبم قد می کشه می ياد تا ته چشمهام!اينکه اون روزها تموم شدن!تمومش کردم/کرديم/کردند!و بعد دلم می لرزد از برزخی های توی راه!اخم می کنم و اخم!اما.....ديروز دلم خواست برم بشينم اون دور دورها٬خونمونو می گم و بعد باد بياد بره تو موهام و بعد من باشم گريه کنم تنهايی واسه محدوديتهای من٬مال تو ٬مال ما٬٬همين٬خوب من اينجوری ام ديگر!هی دور می زنم دور يک دايره!و بعد خسته از تکراار!با سرگيجه می افتم يک گوشه!بلکه ارام بگيرم!من اما می دونم که يک روز بر می گردم با دستهای پر!اونقدر که تو بايد بيای کمکم!يه نقشه های تو کله امه!که يه روزی خودم می ايم راست راستکيش می کنم!اره٬راستش٬حتی فکر اينکه دورم٬اين همه٬خسته ام می کند.اما خوب٬از ان خستگی ها و دردها که يک جورهايی دوست داشتنی اند!من دستهايم سرد می شوند٬غصان می شوم٬سبز می شوم٬اما نه با زندگی قهر می کنم نه ديروزم و نه با امروزم٬من فرداهامو دوست دارم!می دونی!دوست دارم!خسته هم می شوم ان وسط مسط ها زير چشمی به دستهای خالی ام نگاه می کنم يادم می ايد چی می خواستم و دوباره می دوم٬می دوم


Friday, August 19, 2005





Thursday, August 18, 2005

اون اول اول اول که اومدم اينجا.از هر چی تايم زون بود حالم به هم می خورد٬الان ديگه از هرچی تايم و زمانه عقم می گيره!کلا


سرم درد می کنه.چايی هم خوبش نکرد!پی اس!: خوب بابا!تو دلت بگو لااقل نشنوم!به درک گفتنتو!!!!


گفتن يکی قراره بياد/دستم زير چونه ام/منتظرم ديگه!می ياد


اه/خواب می بينه/دلش نگرون می شه/تعبير می شه/چشم می زنن/اسپند دود می کنه/اسپند رو اتيش جلز و ولز می زنه/می گه چشم حسوده که داره می ترکه!/حالم به هم خورد/حالم بد شد/می گه ديدی!/الگا گفت چه خوشگل شدی بعد تو رو به موت شدی!/چشمش کور!/اه/بسه/بی خيال!/تو چند سالت هست حالا؟/بی خيال!/دست از سر کچل حسودها و اسفند ها ور دار تورو خدا!/توروخدا!/به خدا!


گير نده/خوب؟خوب؟/خوب!گير سی و سه پيچ


Sunday, August 14, 2005

کلا هدف اين ادمهای از خود راضی!؟ خود گنده بين ؟چيه که می رن تو مستراح! با دوربين ديجيتالشون از خودشون تو اينه! چپ و راست عکس می ندازن؟!


دارم ياد می گيرم که صفحه امو ورق بزنم٬حتی اگه اون عقب مونده باشه!می شه؟


دنيا می دونی چيه؟همون بغل دستی ات توی اتوبوس که زل می زنه به کتابی که توی دستته و دنبال چشمهای تو می ياد٬نمی ذاره تمرکز کنی و هی سنگينی نگاهش رو از روی شونه هات حس می کنی!بعد روت نمی شه که صفحه رو ورق بزنی که نکنه ٬از تو عقب افتاده باشه و بهت نرسيده باشه!


بند کرده ام بيخودی می دونم ها!ولی نمی دانی چقدر درد دارد٬چقدر می سوزونه٬اخ٬می ترسم٬اخرش ترسناک تموم شه٬من بمونم و پپول . جينگيل و گوگوری!از لکچرهای لاو مريج خسته شدم!هر کلمه ای که می گويد از پارتنر و اينکه ول می کنم می رم می شود خنجر رو دل من!باورم نمی شه!بيشتر ياده فيلمهای خانوادگی می افتم که کارگردان شلنگ اب دستش گرفته روی همه چیز!بعد می شينم دو دو تا چهار تا می کنم می بينم انگار زودتر بايد بروم. می روم٬واسه خودم زندگی!جور می کنم!هاه!!ول می کنم برم!واسه خودم!اون يکی هم گفت که اره! باید بری!نباید بمونی.!پته هايی که نبايد!ريخته شدن رو اب!الانم دقيقا ارامش قبل از طوفانه٬بوش مي ياد٬حسش می کنم٬ يه ماه ديگه ٬دو ماه ديگه؟ولی می ياد می دونم.ولی می ترسم اين خنجر روی دلم ٬زخم عميق بگذارد ته دلم٬خون بياد و بياد و هيچ وقت بند نياد


Wednesday, August 10, 2005

فخری برزنده

من صبر کردم

به اندازه همه ابرها که ببارند

به اندازه همه خزر

که به ساحل بريزد

به اندازه بارها پرشدن چشمه کيله

و هيچ کس نيامد تا اندوهم کنارش تمام شود

نه چشم های روشن تو کاری کرد

نه دختر بازيگوش من

حالا ديگر نميدانم

موهايم را چگونه ببافم

که تو دوست بداری

حتی نميدانم

کنار کدام پنجره بنشينم تا خنکای اردی بهشت«خدا صابران را دوست ميدارد»

تو نشانی های مرا به او گفته اي؟

کاش کمی مرا دوست ميداشت......


فخری برزنده

وقتی شب

خيلی شد

وقتی تنهائيم خيلی بزرگ شد

مي آيی؟

- به حتم می آيم.

تنهائيم بزرگ شده

شب هم خيلی

آقايی کن و بيا


Tuesday, August 09, 2005

هومم٬می دانی؟لازم داشتم اين سفيدی اين پايين را!اينکه اين دوخط نوشته تنها بنشینند روی قفسه سينه ام و نگذارند نفس عميق بکشم!چه فرق می کند دو روز يا دوماه٬من بسم بود!يک چيزی!هميشه طوفان هايی که می دانم بعدشان ارامش است! را دوست دارم هر چند ان ارامش گذارا باشد!و هميشه! از ارامش قبل از طوفان!می لرزم!از امروز اما می خواهم بنويسم نه از سر دلتنگی و دلگرفتگی هزار دل و کوفت ديگر!می خواهم بنويسم باز از منجوق های گردن بندم.دوباره.انگار اين يک ماه اخر يا شايد دو ماه اخر! يک چيزهايی بودند!(هرچند هنوز هم هستند!) که نمی گذاشتند نفسهايم عميق باشند!نفس می کشم!عميق!
نفس عميق!
نرگس ميدونی؟دوستت دارم خيلی هزار و يک روزنه ات رو هم! و دلم می خواد يک روز بشينم باهم و پيتزا بخوریم! و حرف بزنيم!:)همتونو دوست دارم!

پ.ن . پرشين بلاگ دوباره مورد داره!


Friday, August 05, 2005

کلا عرضی نيست!جز اينکه همين يکربع پيش يه دونه ساندويچ ۱۲ اينچی! +يه بسته چيپس+يه دونه نوشابه+سالاد خوردم!الانم دارم چايی و دبل چاکلت می خورم! کلا!به خودم خسته نباشيد می گم!ميزان خوردنم به ميزان غصانی هم شادانی هم ارتباط تنگاتنگ داره!!!!!!!!!!!!!!!


Thursday, August 04, 2005

من به پت پت افتادم.همين.


من مبتذلم٬سطحی ام٬بدم٬بدبختم.حرفيه؟


بارون که اومد گنجشکه خر اومد خوند دم پنجره که : منو ببوس!


ببين من داد می زنم می گم حالم بده٬بعد تو خودتو بزن به نشنيدن٬فقط بذار من بگم٬بذار٬نذار اينقدر خودمو مچاله کنم٬من می گم و بعدم خفه می شم٬فقط می گم٬يه کم بلنده قبول٬ولی تو نشنو٬بذار من بگم.داد می زنم ٬عربده می کشم٬بعد تو فقط کله تکون بده٬فقط بذار من بگم.نذار جمع بشم تو خودم٬نذار پلاسيده شم٬نذار.اه شايدم اصلا دست تو نيست که بذاری يا نذاری.فقط من خواستم بگم که........



ميشم اون درخته که به باد عاشقه


يکی بياد٬دستهامو بگيره٬توضيح نخواد٬لبخند تصنعی هم ايضا!فقط فقط دستهاش گرم باشه٬بياد بهم بگه....نه هيچی نگه فقط گرمی دستهاش مال من...



خسته می شم٬به خدا٬که بيام هی بنويسم خسته ام.دستهام خسته می شن٬چشمهام خسته می شن.روحم خسته است اخه.


نرم نرمک! تمام می شوم.

عق.

Tuesday, August 02, 2005


وقتی پاهات گير می کنن به ريشه های قالی بفهم که گلهای قالی باهات قهر کردن.ق ه ر


غـلام هـمـت آنـم کـه زير چرخ کبود

ز هر چـه رنـگ تعلـق پذيرد آزادسـت

غـلام هـمـت آنـم کـه زير چرخ کبود

ز هر چـه رنـگ تعلـق پذيرد آزادسـت

غـلام هـمـت آنـم کـه زير چرخ کبود

ز هر چـه رنـگ تعلـق پذيرد آزادسـت

غـلام هـمـت آنـم کـه زير چرخ کبود

.ز هر چـه رنـگ تعلـق پذيرد آزادسـت
...........