Thursday, August 25, 2005
هوم٬از ابی سوييچ می شه رو شجريان٬شب. سکوت. کوير.خداست!محشره.تک.گوشش که می دم٬عشق خوندن تموم جونمو می گیره!هوم!دلم خیلی تنگه خواندنه!خیلی!هی می خوانه ببار ای بارون.... و هی عشقم می زنه بالا.فوران می کنه.عشق خواندن تموم جونمو گرفته دوباره.دلم می خواد بشم همون دختر ۱۱ ساله که پاهاش به زمین نمی رسه!زل میزنه به چشمهای روبرویی و می خوانه!دلم تنگ خواندنه.هوممممم.همصدا لازم نیست!خودم می خوانم٬تنها.عشقم رو از حفظم!