Tuesday, March 17, 2009

دلم لک زده برا اون شبایی که یه دونه دوست صمیمی داشتم و می چپیدیم زیر پتو و راجع به زندگی و آدماش و مخصوصا پسراش باهم کلمه مبادله می کردیم! دلم لک زده برا جمله های که اینجوری شروع می شه/ که آدم حرفای تو دلشو مبادله می کیرد: . بعدش بهش گفتم... , برگشت! بهم گفت....
خیلی...

برادر بزرگه ی 5 ساله قیچی گرفته دستش. موی خواهر کوچیکه 2/5 ساله رو ریز ریز کرده.تخم سگ 3 طبقه درست کرده پشت مو و جلو رو دست نزده. شده عین مدل -باب- اینکه چجوری بچه 5 ساله می تونه قیچی دستش بگیره جای سواله. باید پیشش وقت بگیرم. شب عیدم هست.

Monday, March 16, 2009

یکی از تخمی ترین هفته های زندگیمو گذروندم/دارم می گذرونم. روت کانال سه شنبه. دهنمو صاف کرد. دوشب اول از شدت درد یک لحظه نخوابیدم و مسکنی که جناب دکتر دیوث بهم داد هیچ اثری نداشت. جمع از خواب بیدار شدم و دیدم نصف صورتم شده قد هلو و از 2 میلی متر بیشتر دهنم باز نمی شد. از اونجایی که آدم بی فکری ام. فک کردم نرماله و اینا. تا شنبه شب که از درد و آماس صورتم مثه سگ به خودم می پیچیدم. و یک شنبه صبح بالاخره رفتم اورژانس و گفتن عفونت زده به غدد براقی و یه مشت قرص و دکتر تخمیم امروز آف بود و نتونستم برم پیشش و تا این لحظه ورم لپم به چونه ام هم کشیده شده باید تا 10 صبح صبر کنم و دلم می خواد بمیرم.بمیرم.بمیرم.بمیرم

Thursday, March 05, 2009

می خوام بمیرم/خدا معجزه بفرست

اینهمه کورس پاس نکرده رو داشت یادم می رفت. مشروطی

بعد تازه بعد از 5سال دارم می رم دندون پزشکی. با دوتادونه دندون آسیاب کله شکسته! و 7 8 تا دندون پرکردنی که با چشم خودم دارم می بینم!فک کن!

5000 دلار شهریه دانشگاه دارم که باید بدم.ندارم که بدم و نمی دونم چی کار باید بکنم. واقعا نمی دونم.