Tuesday, October 31, 2006





راستی. آرشيو اينجا به فاک رفته.نمی دونم چرا.االبته مهم نيست.ديگه دیلیت شدن ۳۰۰۰ کيلومتر چيز شعر که غصه نداره که.داره؟باز می نویسیم!

اونقدر ترسو شدممم

اونقدرررررررررر

اونقدرررررررررررررررررر

هممم.روان رو داديم!

خوب داديم!

خوووووووووووب!


Sunday, October 29, 2006

غوطه خوردن
آیا تا بحال در خون خود غوطه خورده اید؟ آیا تا بحال پریود شده اید؟ آیا شما هم اولین بار که در خون خود غوطه خوردید، گریه کردید؟ آیا می دانستید دارد چه اتفاقی می افتد یا کاملا سورپرایز شدید؟ آیا اولین بار آن را انکار کردید یا پنهان کردید و یا پذیرفتید؟ آیا آن درد شگفت انگیز و خانمان بر انداز را که در ناحیه ی شکم و ران ها ریشه های نارنجی می دواند را خوب حس کرده اید؟ آیا برای ریشه کن کردنش قرص های مسکن مصرف کرده اید؟ آیا تا بحال زمانی که انتظارش را نداشته اید، به سراغتان آمده است؟ آیا تا بحال موقع بلند شدن از روی صندلی زیرتان را چک کرده اید؟ آیا آشفته شده اید یا آن را پذیرفته اید یا هنوز هر ماه جدال دارید با خود، از بابت این خون؟آیا تا بحال فکر کرده اید چقدر این روزها راحت تر با طبیعت همخوانید بابت این خون؟ آیا به زن های دوران های گذشته فکر کرده اید هنگام این خون؟ بابت دردی که می کشیدند، بابت نداشتن نوار بهداشتی یا تامپون، و بابت تمام آلودگی ها...و بابت تمام دردها و آن احساس گناه دیرینه؟آیا فکر کرده اید که حالا چقدر می توانیم خوشبخت باشیم بابت این خون؟ آیا می توانیم افتخار کنیم به این خون، یا دست کم کاملا بپذیریمش؟ یا هنوز نا پاکیم و متعفن هنگام این خون؟ راستی تا بحال چه کسانی به ماگفته اند نا پاکیم هنگام این خون؟... و حالا آیا می پذیریمش یا هنوز نا پاکیم با این خون؟


Saturday, October 28, 2006

من آدرس اينجا رو عوض کردم چون ديدم بروفايلمو ۱۵۱ نفر چکيدن!بعد ويرم گرفت که غلط کردن!البته ربطی نداره ها!می دونم معنيش اين نيست که ۱۵۱ نفر اومدن بلاگو خوندن يا کوفتاما دوست داشتمتنوع.خخوب چيزيه:)

درسته که قراره امتحان روان رو تر بزنم.اماخوب قراره جامعه رو ببرم هواااا!بترکونم! تو کونم

نوبتی هم باااشه.نوبت توهه.که بيای برينی

کی؟نمی دونم.

الان ملت دارن کونشونو باره می کنن از زور رقص و خوشی و مستی و اينابنده اينجا دارم قصه ی کلثوم ننه! می نويسم
خاااک بر سرت.خاااک!

هر آن احتمال به فاککک رفتن می ره.

بنده دوشنبه يک عدد ميدترم گلی افکن! دارم.روان شناسيه رسما منو داره می نمايد.از بس همه کلمات نا آشنا و تخمی ان که ديگه اصلا بی خيالش شدم!

Friday, October 27, 2006

راست باشه

راست

رااست باااشه


Wednesday, October 25, 2006

نمی دونم والله.
من اين دوهفته ای با تهاجم عناصر ذکور مواجه شدم!جريانش چيه؟

LOl! I guess i got no readers here:D

Tuesday, October 24, 2006

من می خوام آدرس اينجارو عوض کنم.سريعا هرکی اينجارو می خونه بهم بگه:ي که من بهش بدم آدرس جديدو:ي
اوکی؟



من تازه اين آقای Amedeo Modigliani رو کشف کردم

مخلصشم هستم

برم بميرم نه؟!


Monday, October 23, 2006

من خرم.شما چه طور؟:)


از اونجايی که من هفته ی ديگه ۲ تا ميد ترم دارم.ديگه قول دادم به خودم که از فردا بشينم بخوانم درس.

بعد الان قانونا فرداست.

ساعت ۱ هه!

بعدش!من الان فکر می کنم که الان (ساعت يک نيمه! شب!!!)فردا محسوب نمی شه.

بعدش!می خوام خودمو خفه کنم با بيداری و نخوابی و نت!چون از فردا ديگه می خوام درس بخوانم.

بعدش من اگه همين طور تا بوق سگ بيدار بمونم.فردا لنگ ظهر از خواب بيدار ميشم.

بعدش کلا ريده می شه به برنامه ريزيه درسيم! واينا!

بعدش دوباره فردام درس نمی خوانم.

به خودم می گم از بس فردا..بعدش...


می بينين که من سايکل زده شدم از دست اين زندگانی.
برم بکبم؟ يا نکبم؟

انگار که بعده نمی دونم چقدر نوری! فلان شهاب به نمی دونم کجای زمين برخورد کنه.بعد تو داشتی تو مستراح می ريدی.بعد الان گير دادی که می خوای فلان شهابو در حال برخورد به فلان جای زمين ببينی!
خوب نمی شه خوب!

بايد دوباره فلان قد نوری صبر کنی

تا فلان شهاب

به فلان جای زمين برخورد کنه

؟يا يه چيز تو همين مايه ها!


حالا تو باز بيا بگو :می خوام!


هم.امروز بلند شدم رفتم مدرسه ی سابق!کلی ذوق و ايناااا که بعده ۵۰ سااال رفقا!رو می بينيم! اين دوستان! بيشتر به لشکر شکست خورده شباهت داشتن تا <رفقا!>


از اون جايی که تو داهات من! رستوران ايرانی نيست و از اون جايی که من سه هفته ويرم گرفته بود برم کباب بخورم! خانم ميمون نژاد! بلندم کرد به زور بردم!البرز!!!حالا ديگه بماند که بنده چقدر يه جااييم عروسی بود و داشتم فکر می کردم ماست موسير هم هوس کردم و نمی دونم برگ بهتر است يا چنجه؟ که خانم گارسن عنينه از بس بهمون چب چب نگاه کرد و محل سگمون نذاشت!!!که ما باشديم اومديم از اون تو بيرون!نمی دونم والله! اين جماعت منگلن! مثه اينکه به قيافه ی ما نمی ياد بريم يه جای شيک!!!!! غذا کوفت کنيم! زنک! با اون ريخت نحسش ما رو به هيچ جااش حساب نکرد که هيچ! تاازه طلبکارم بود!
هيچی!از البرز با لب و لوچه ی کج رفتيم يه کبابيه! يه نمه کثيفه بی کلاس گند:) که خيلی هم خوشمزه بود خيلی هم چسبيد!خدايی هيچی بدتر از خوردن کباب با قاشق چنگال بلاستيکی هست<؟نه ديگه نيست!!!نيست!!!

خودش برا خودش تعيين کرده که چهارشنبه همو می بينيم/اميدوارم خر نشم!و نرم! چون می دونم که اينا واسه فاطی تنبون نمی شه و اينا!اما خوب ويره که منو بگيره ديگه گرفته!


Saturday, October 21, 2006

شما کاری می کنین اینه که میری سرتو میذاری می میری
I'll take care of everything else,
K?


اين آدمايی هستن که (ایرانی ها!!!! منظورمه البته! به ویژه خانمای ایرانی!!!!!)می خوان به زور از زير زبونت بکشن که ببينن دوست بسر/دختر داری ياااا نه؟ بعد خيلی هم ضايع می خوان ته و توشو در آرن! همچين حالمو بد می کنن! خوب ببرس.من قول می دم جوابت بدم. اين همه کون باره کردن نداره که!


* امشب يه مهمونی رفتم.که همشون يه مشت آدم خرفت بودن که ۲۰ سااله نرفتن ايران.تمرگيدن اينجا.می گن لنگش کن.حرصی خوردمااااااا!

Friday, October 20, 2006

چقدر طول ميكشد
تا اين دانه سبز شود
سر زند زخاك
رشد كند
و قد تو شود
چقدر طول ميكشد
تا چشمهای من
به تاريكی عادت كنند
و ياد بگيرم
كه روياهايم را
روی تاريكی نقاشی كنم؟
چقدر طول ميكشد
تا من ياد بگيرم
كه زندگی پيدا كردن لكه های رنگی
از دل تاريكی است؟!
چقدر طول ميكشد؟
( قدسی قاضی نور

What hurts the most

Is being so close

And having so much to say

And watching you walk away

And never knowingWhat could have been

<قشنگ>! ميدونم که اصلا نتيجه ای نداره.کک تو تنبونم افتاده اما که ادامه اش بدم.

Thursday, October 19, 2006

"شب بيا باغ!"

By: mE

خوب می بينم که يوبوست گرفتی:ي
. ايشالله هيچ وقت خووب نشی!


همه چيشو دوست دارمبه جز اين بخش وسيله جمع کردن!!!!اصنشم من هيچ وقت يااد نمی گيرم چه چيزايی ضروريه که بايد با خودم ببرم!


۷۰ کيلو هم کتاب دارم .شری رو هم می خوام ببرم! گشاديم می آد!شری اسم لب تابمه!!!!!

دارم ميرم خونهيه جاييم عروسيه يه ماه شد که قليون نکشيدم!که قر ايرونی!ندادم!که کافه باييز نرفتم که نرفتم زعفران کباب نخوردم که غيبت نکردم که کله ی زرد مصنوعی! نديدم که نون بربری!نخوردم!که تو خيابون فارسی نشنيدم

دارم می رم خونه

:* for the REcorD!


10/18/2006
11:09:49 PM


im so screwed for some reason!-

heheh

i wont GHOR though

ur so screwed for what reason ?? ^o)

dont kno

look if u don't give me the reason thats when i might think ur KHOL :D

fine, think that im khol

cuz khodamam have no clue!


lol


tarze harf zadanoooo

asanesham


to mage be man reason midi?


(I feel like ---> (bah))

ke hala reason mikhay?:-w

Y?

(cuz u didn't gimme the reason)

well cuz it's different :D



hoW?


I'm not supposed to ghor in any condition to anywho :D

reallY?

how come?

is there a law?:-w

i just made one for my self :D


i think it's law.....number 3581926491 :D

(or 3581926492 can't remeber ^o))



hehehe


divoooone


lool

hey ur different ur free to ghor :D

how?:-w
10
specially to me if you want :D

heheh, lol, im free to ghor too pouria

hala na ke nemizanam!


heheh
like the other daY



do that!


hehe
am
I like it

:-w


;)


:-w

liar

:

now ur calling me a liar :(

heheheh, no, like reallY, i dont knoW



lol!


what ??

lol



look i'm khol in my own ways :D so don't try to understand it :D


kk


good :D

is there any moon there ?? :P

hmmm, not sure let me seeeeee

lool

NO

uh too bad :D





hope u feeling a lil better now


Wednesday, October 18, 2006

He says I'm palyin hard 2 get!


Monday, October 16, 2006

همم.من اينو بگم برم کبه مرگمو بذارم:متنفرم از پسرايی که بدون جوراب کفش می پوشن:يمتنفرممممم.متنفررررررر.


قدسی قاضی نور

گلدان بلور آبی

عمود روی میز

سایه اش آبی تر

مایل روی کتاب

سایه ى کتاب خوابیده

سایه ى من بیدار

روی دیوار

سایه ى من از همه خسته تر است .


!يه عمر خر بزن.درس بخوان. خودتو خفه کن که نمره هات خووب شه. بعد دنگ! الدنگ می گه تو قيافه ات معلم/استاد/ پسنده! بزنم تو اون صورتت حالا!!!!مامان بابا پسند کم بود! استاد پسند هم اضافه شد!

من از اين به بعد هی ميمونامو!دعوت می کنم بيان بيشم!:)کلی چيز کاسب شدم من!اول اينکه يک عدد آينه قدی برام خريدن! بدون اينکه من بهشون بگم! که خوب اهم اهم! يه جاييم عروسی شد! بعد بردنم رد لابستر! بهم شااام دادن!:ي بعد بردنم سينما برام چس فيل خريدن! بعد مظلوم نمايی کردم تااازه قراره صندلی ميزمم عوض شه:ي دوربين عکاسی هم قرار شده باهام همکاری مالی بشه:ی خونه رو هم برام کردن دسته ی گل! يه چيزی! من هيچ وقت نمی دونستم مامانمو اين همه دوست دارم!هيچ وقت نمی دونستم اين زن چقدر گوگوليه! تاازه!يه روزم طفليارو ول کردم خودم رفتم بی الواتی!

الانم جاشون خاليه!بنده درس مرس نخواندم اين چن روزه!

Let It B.

Saturday, October 14, 2006

a night out with da Gals!

هممم.با دخترا شب رفتيم شام.بعدم سينما.

بسرک گارسن در حين هضم کردن حضور ۵ تا دخترکيوت! ليوان سانيا رو چبه!کرد روش!ديگه قيافه ی خجالت زده ی کيوته کانادايی:*! و غش و ضعف کردنای ما بمونه!و اينکه طفلک خجالت عظيم وجودشو فرا گرفته بود و هی چب می رفت راست می امد مارو چک می کردو ياداوری می کرد که اولين باره همچين کاری کرده.سانيای گوگولی هم اونقدر مهربون و کووول برخورد کرد که مثل اينکه همون بچه رو بيشتر خجالت زده کرد!:)

هيچی ديگه.کلی خنديديمو وعکسای وحشتناک انداختيم و ۷۷بار تو دان تان گم شدیم تا سينما رو بيدا کرديم!تااازه!با سه تا بچه بررو هم فوتبال دستی باازی کردیم و خوب!باااختیم!:) Man of the YeaRديديم!و من بعده ۳۰۰ سال بشمک خوردم!یعنی یه چیز شبیه بمشک!:)همممم. که خوشمان آمد!هه هه!

به عادت يک ماهه گذشته!درو باز کردم و چراغو روشن نکرده کورمال کورمال رفتيم تو اتاقم!که ديدم!ميمونای عزيز دارن دل ميدن قلوه می گيرن!مامان جونم گفتن آدم وارد خونه می شه چراغو روشن می کنه.مثل دزدا!نمی اد توو!خونه امه باباجون!دهه!با تااريکی حال می کنم.اينا رو نگفتم البته به مامان!گفتم چشم!:)لانم دارم از خواب هلاک می شم!!

Friday, October 13, 2006


چه فرق می کند
گوشواره هایم
شکوفه ی نارنج باشد
یا هیچ نباشد
کو چشمی برای تماشا؟
چه فرق می کند
ماه پشت پنجره باشد
یا که نباشد
کو سری پشت پنجره ها؟
چه فرق می کند
کسی باشد یا نباشد
کو دست تمنا؟
باد از کجا آورد
تخم این همه تنهایی را؟
"قدسی قاضی نور"

شام لازانيا درست کردم.

برا مامان چيزکيک توت فرنگی گرفتم که دوست داره

برا باابا هم سالاد يونانی درست کردم!

جای علیرضام خالی.

چایی و چیز کیک هم خوردیم

ظرفا گذاشتم تو ماشین ظرفشویی!

مامان قربون صدقه ام رفت!

کلی خبر رد و بدل کردیم

دلم تنگ شده بودانگار!

مامان کلی بغل مالیم کرد!
یه ربع بیشم مامان به بابا گفت:

عزیزم بریم بخوابیم!:*

رختخواب براشون انداختم وسط هال!بعدم می گه خونه ات سرده

درجه ی فن و بردم بالا٬دارم می بزم از گرما!!!


*میمونای من سه روز اینجان.چه دلم تنگ شده.

برا اون روزا.

خودمون ۴تاا!...


جفت پا رو دل من.

همه با هم

.

.

.گریه امه.
.


Thursday, October 12, 2006

رفتم کتابخونه عموميه شهر.فک کن شهرش قده گردوهه!بعد دوتا کتابخانه داره قد خر!
تازه کتابخونه يونی که ديگه بحثش جداست!


به قول بابا انگار من هميشه کتابا رو بو می کشم!

هميشه هرجا زندگی کردم کتابخونه در فاصله ۱۰ دقيقه ايم بوده!تازه الان که از اين ور خيابون می رم اون ور! می رسم به کتابخونه!:)

خلاصه واسه آدم عاشق کتابی مثل من که نه دستش تو جیبش می ره که کتاب بخره(از بس گرونه!) و نه می تونه زیاد کتاب بخره(از بس هی از این جا می ره اونجا و از این خونه به اون خونه و از این شهر به اون شهر!) و کتابا وقت اسباب کشی میشن قوز بالا قوز!

کتابخونه عمومی! نعمتیه!:)
همین


*راستی از وقایع دیشب هیچ اطلاعی در دست نیست!این یعنی اینکه؟:ي

خوب.

من الان

متحولم

کيس جديد دارم

.

خوب:)


Wednesday, October 11, 2006

زندگيه بدجور قروقاطه. همه غلطی می کنم جز کارهايی که دوست دارم.فردا اول وقت گشادی رو می ذارم کنار. می رم کتابخونه.
رفتم يک تی شرت يا آرم! دانشگاه هم خريدم!!!که ديگه واقعا غيرتی شم برم جيم!
خيلی وقته عن شدم. همه چيم سطحی و عن شدهدلم کتاب و هوای باز و دويدن و نقاشی می خواد!کک تو تنبونم افتاده برم باستل برم و شروع کنم به نقاشی!!! بعد می دونم که عنم و بيخودی برم بول بدم که چی؟وقتی قرار نيست استفاده اش کنم!!!اين دو روز هم که درس رسما تعطيل!!!سر لکچر جامعه تو فضا بودم!هيچی نيستيه وقتايی هست که آدم از خودش بدش می ياد. می خواد از خودش فرار کنه. بعد می بينه گيره خودشه!!!!بعد گريه اش می گيره .من الان همونم.!


Saturday, October 07, 2006


امشب می خوام تمومش کنم
نقطه که خوبه
می خوام صفحه اشو ورق بزنم


گریه امه.گریه امه.

خیلی.

ساعت ۱۱:۰۵ شبه.
از ۹ یک ریز گریه کردم
دلم خالی نمی شه
نمی شه
نمی شه
نمی شه


ماه کامله

...

زندگی نه.


Friday, October 06, 2006

دلم شعر می خواد. يه عالمه شعر که خوشمزه باشن.

باد می شوم
لای زلف تو می پیچم
دست به موهایت می کشی٬
دست هایت مرا نوازش کرده اند!
خاک می شوم
زنجره ها درونم لانه می کنند
بعد از ظهر دم کرده تابستان
جیغ می کشند٬
برای شنیدنشان می آیی٬
مرا شنیده ای!

آب می شوم
رود مرا به دریا می برد
دریایم!
تن به آب می دهی
این بار
من
تو را در آغوش گرفته ام!
قرن هاست که اینچنین زیسته ام
و
تو را
چون نیاکانت
رهایی
از من
نیست.
* فخری برزنده

رفتم يه شلوار ورزشی خوچگل خريدم. که برم جيم ورزش کنم:)

چی بخرم که گشاديمو رفع کنه راجع به تو یه فکری کنم؟


طوبا می گه: آدمی که با حرفاش
با عث شه
[ بغضت بگیره و
گریه کنی ]
یا یه آدم واقعن مهمیه
یا
یه الاغ واقعن بی شعور .









.یه الاغ واقعا بی شعور/



اين يکی از دانشکده های ماست.! زرد و قرمز و نارنجيه البته الان همه جاااا. خوشگله نه؟:)


Thursday, October 05, 2006

کاش دنيام کمتر دورغ گو داشت


نه.می خوا بدونم. من الان بايد خجالت بکشم که رشته ی انسانی بودم. الان دارم تو رشته های علوم انسانی می چرخم! و ۱۹ سال سن دارم ۶۶ بار مسخ کافکا رو سعی کردم بخوانم! اما خط شيشم بستم کتابو؟نه جدا؟ بايد بکشم؟بعد الان بايد مثل الاغا <بايد>بخوانمش برا مطالعات فرهنگيم که به ژورنال ۵۰۰ کلمه ای بنويسم؟آخه الان بعده از گذشتسه سال از اخرين تلاشم برای خواندن مسخ! بعده خط ۱۶ دوست ندارم ادامه بدم!!!:( زوره مگه؟
خجالت می کشم باشه.