« Home | چه فرق می کندگوشواره هایمشکوفه ی نارنج باشدیا هیچ ... » | شام لازانيا درست کردم.برا مامان چيزکيک توت فرنگی گ... » | جفت پا رو دل من. همه با هم ...گریه امه.. » | رفتم کتابخونه عموميه شهر.فک کن شهرش قده گردوهه!بعد... » | خوب.من الانمتحولمکيس جديد دارم.خوب:) » | زندگيه بدجور قروقاطه. همه غلطی می کنم جز کارهايی ک... » | امشب می خوام تمومش کنمنقطه که خوبهمی خوام صفحه اشو... » | ساعت ۱۱:۰۵ شبه.از ۹ یک ریز گریه کردمدلم خالی نمی ش... » | ماه کامله... زندگی نه. » | دلم شعر می خواد. يه عالمه شعر که خوشمزه باشن. »

a night out with da Gals!

Saturday, October 14, 2006

هممم.با دخترا شب رفتيم شام.بعدم سينما.

بسرک گارسن در حين هضم کردن حضور ۵ تا دخترکيوت! ليوان سانيا رو چبه!کرد روش!ديگه قيافه ی خجالت زده ی کيوته کانادايی:*! و غش و ضعف کردنای ما بمونه!و اينکه طفلک خجالت عظيم وجودشو فرا گرفته بود و هی چب می رفت راست می امد مارو چک می کردو ياداوری می کرد که اولين باره همچين کاری کرده.سانيای گوگولی هم اونقدر مهربون و کووول برخورد کرد که مثل اينکه همون بچه رو بيشتر خجالت زده کرد!:)

هيچی ديگه.کلی خنديديمو وعکسای وحشتناک انداختيم و ۷۷بار تو دان تان گم شدیم تا سينما رو بيدا کرديم!تااازه!با سه تا بچه بررو هم فوتبال دستی باازی کردیم و خوب!باااختیم!:) Man of the YeaRديديم!و من بعده ۳۰۰ سال بشمک خوردم!یعنی یه چیز شبیه بمشک!:)همممم. که خوشمان آمد!هه هه!

به عادت يک ماهه گذشته!درو باز کردم و چراغو روشن نکرده کورمال کورمال رفتيم تو اتاقم!که ديدم!ميمونای عزيز دارن دل ميدن قلوه می گيرن!مامان جونم گفتن آدم وارد خونه می شه چراغو روشن می کنه.مثل دزدا!نمی اد توو!خونه امه باباجون!دهه!با تااريکی حال می کنم.اينا رو نگفتم البته به مامان!گفتم چشم!:)لانم دارم از خواب هلاک می شم!!

About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger