Friday, October 13, 2006
شام لازانيا درست کردم.
برا مامان چيزکيک توت فرنگی گرفتم که دوست داره
برا باابا هم سالاد يونانی درست کردم!
جای علیرضام خالی.
چایی و چیز کیک هم خوردیم
ظرفا گذاشتم تو ماشین ظرفشویی!
مامان قربون صدقه ام رفت!
کلی خبر رد و بدل کردیم
دلم تنگ شده بودانگار!
مامان کلی بغل مالیم کرد!
یه ربع بیشم مامان به بابا گفت:
عزیزم بریم بخوابیم!:*
رختخواب براشون انداختم وسط هال!بعدم می گه خونه ات سرده
درجه ی فن و بردم بالا٬دارم می بزم از گرما!!!
*میمونای من سه روز اینجان.چه دلم تنگ شده.
برا اون روزا.
خودمون ۴تاا!...