Wednesday, October 11, 2006
زندگيه بدجور قروقاطه. همه غلطی می کنم جز کارهايی که دوست دارم.فردا اول وقت گشادی رو می ذارم کنار. می رم کتابخونه.
رفتم يک تی شرت يا آرم! دانشگاه هم خريدم!!!که ديگه واقعا غيرتی شم برم جيم!
خيلی وقته عن شدم. همه چيم سطحی و عن شدهدلم کتاب و هوای باز و دويدن و نقاشی می خواد!کک تو تنبونم افتاده برم باستل برم و شروع کنم به نقاشی!!! بعد می دونم که عنم و بيخودی برم بول بدم که چی؟وقتی قرار نيست استفاده اش کنم!!!اين دو روز هم که درس رسما تعطيل!!!سر لکچر جامعه تو فضا بودم!هيچی نيستيه وقتايی هست که آدم از خودش بدش می ياد. می خواد از خودش فرار کنه. بعد می بينه گيره خودشه!!!!بعد گريه اش می گيره .من الان همونم.!