Wednesday, August 22, 2007

نمی دونم.نمی دونم چیو باید باور کنم. نمی دونم.نمی دونم باید جدی بگیرم یا نه.نمی دونم دارم مته به خشخاش می ذارم. یا نه.نمی دونم. دوس داشتم یکی بود. یه خواهر. یه دوست.که بهم می گفت.که دستمو می گرفت.آرومم می کرد. اما نیست.نیست.و من دارم می میرم!!

Thursday, August 16, 2007

همیشه فک می کردم اتاقم.تختم. معبده منه.واسه گریه های تنهایی. واسه روزای کثیف.واسه روازی زشت.واسه خستگی های روزای گه. اشتباه می کردم.معبد من کجاس؟!

رفته بودم شهر کتاب. دنبال لیست کتابا. داشتم می گشتم. چشمم خورد به کتابه: وقتی کلاغ ها عشق می خوردند.حال کردم بخرمش!!!!همین جوری. بعضی جاهشو خیلی دوس دارم. می گه: اگر درست است پس آشکار.اگر نادرست.پنهان. پس کثیف و توهین آمیز.
.
.
.
کثیف و توهین آمیز.....

Monday, August 13, 2007

Tiziano Ferro - Imbranato



Nostalgia....

سوشی با لبخند اضافه پلیییییییز.
همون سوشی خالی هم کفایت می کنه!....

نشستم باغ های کندلوس دیدم.چقدر دوسش داشتم.چقدر همه چیش قشنگ بود.چقدر صحنه نماز خواندن آبان و حرف زدن کاوه رو دوس داشتم.چقدر چسبید.:)چقدر در عین حال که از قصه ی عشق دوتا مرده بود بوی زندگی می داد. بوی بودن.

یه مقدار خیلی زیادی دلم یه کتاب می خواد. که باعث شه تا تموم کردنش ولو شم رو تخت و هربار که صفحه شو ورق می زنم. بگم به به چه کتابی. کون لق زندگی.
.
.
.سراغ دارین؟

Friday, August 10, 2007

همه چی داره رو یه خط صاف خشن گه می گرده.دلم پستی بلندی می خواد.

Thursday, August 09, 2007

دلم رمانتیک بازی می خواد.این روزا.با یکم عشوه خرکی. با یکم خودمو عن کردن و خودمو گرفتن. با یکم دلبری. یکم.خیلی کم.یه کم.

حسود شدم.این روزا. حسود شدم. از این دختره حسود عقم می گیره. حسودیم شد

Wednesday, August 08, 2007

وسط همه ی این کشمکشا و ریدن های پیاپی و ناامیدی های تخمی و سردرگمی ها گه. ۴روزه گوگوری مگوری بود. با یه ایکیپ کاملا متفاوت رفتم کمپینگ. چادر زدیم. واسه این که برسیم به یه دسشوییه درس درمون باید ۲ کیلومتر راه می رفتیم. ۶ نفری چپیدیم تو یه چادر ۳نفره و همه امواتمون تک به تک! اومدن جلو چشمون.روزی ۱۲ کیلومتر با کیپ گروه سلامت!!! رفتیم دویدم. گوشت نخوردم! با طبعیت دوس شدم. آبجو خوردم! پسته خوردم.از هرگونه تنکنولوجی خبری نبود.از میدل فینگرم استفاده نکردم.پشه ها تا ماتحتمونو نیشیدین!وسط درختا جیش کردم!!!شبا از ترس خرس و مار و خفگی از بی اکسیجنی کپه مرگمو نذاشتم. کثافت خالی شدم. رفتم حموم عمومی دوش گرفتم. پارو زدم. دوچرخه سواری کردم. آدم ندیدم.گریه نکردم.نگران آدمای یاهو و ام اس ان و خونه و بیرون نبودم.مثه تو فیلما لب جاده وایسادم و سوارماشین غریبه ها شدم و رفتم شیر و تخم مرغ خریدم. تو تاریکی شب زیره آسمون. دور آتیش دراز کشیدم و با ستاره هام حال کردم. دس تو دماغم کردم.آی پادمو با خودم نبردم. شنا کردم. آفتاب گرفتم.انرجی گرفتم. و حالام برگشتم خونه و دلم هنوز همونجا رو می خوادو همون جای ساکت دنح و بی هیچ امکاناتی.....
ا

Thursday, August 02, 2007

خیالم.مثه یه پرندس که همه جا می پره.که هرچی می خوام بکنمش تو قفس نمی تونم. که هی مثه باد بهار می اد. قلقلکم می ده. نمی ذاره نفس بکشم.خیالم افتاده رو و نمی ذاره نفس بکشم.نمی ذاره حقیقتو قورت بدم....

Wednesday, August 01, 2007

تنم بو نفرت گرفته.

با تو بودم.

کثافت