Monday, October 23, 2006
از اونجايی که من هفته ی ديگه ۲ تا ميد ترم دارم.ديگه قول دادم به خودم که از فردا بشينم بخوانم درس.
بعد الان قانونا فرداست.
ساعت ۱ هه!
بعدش!من الان فکر می کنم که الان (ساعت يک نيمه! شب!!!)فردا محسوب نمی شه.
بعدش!می خوام خودمو خفه کنم با بيداری و نخوابی و نت!چون از فردا ديگه می خوام درس بخوانم.
بعدش من اگه همين طور تا بوق سگ بيدار بمونم.فردا لنگ ظهر از خواب بيدار ميشم.
بعدش کلا ريده می شه به برنامه ريزيه درسيم! واينا!
بعدش دوباره فردام درس نمی خوانم.
به خودم می گم از بس فردا..بعدش...
می بينين که من سايکل زده شدم از دست اين زندگانی.
برم بکبم؟ يا نکبم؟