« Home | همراه مريض: خانم دکتر.چی شد؟جديه؟اينترن:نه خانم.چي... » | کاملا دارم شير فهم می شم که: نو که می ياد به بازار... » | يا مثلا :يه مقدار خيلی زيادی برو بمير! » | ام شی بابا! » | دارم کم کم عادت می کنم به کولی وار!زيستن!!!! » | دامن کشان!... » | يه چيزه جالب!من ايران اگه آرايش نمی کردم!احساس کمب... » | به تماشای آبهای سپيد علیزاده و گاسپاریان رو کشف ن... » | گفت:دخترا همیشه همینن.همیشه <فک می کنن>که یکی بهتر... » | کیا اینجا رو می خوانن؟دستاشونو بگیرن بالا یک هی دو... »

Friday, July 20, 2007

داشت باهام حرف می زد.يهو فک کردم چقدر گريه دارم.درست مثه وقتی که جيش داری.اما نمی تونی بری جيش کنی!و مجبوری خودتو نگه داری.اگريمو نگه داشتم.آدم وقتی زياد جيششو نگه می داره.کليه هاش!درد می گيره مثه اينکه!اينه که الان قلبم بدجوری درد می کنه از شدت گريه نگه داشتن!

About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger