« Home | یاد گرفتم دیگه هیچ وقت به هیچ کس دل خوش نکنم.بهتره... » | دهنه مارو صاااااف کرد ای بابا! » | دارم مي ترکم. نمی دونم از خوابه ياا از غصه~ » | «اتاقدر احاطه خط‌های عمودیپردهپنجرهكتابخانهكتاب‌ها... » | يکی بياد دلداريم بده.بگه: خوب می شه همه چی.استعداد... » | غصه تکثير می شه. » | نصفه شبي.خزيدم اين گوشه.صدای نفس های مامان می ياد... » | ديگه پسره نيست که بريم بابل تی بخوريم.گمم.هنوز باو... » | اين لاتام بامان.اين دافام با مان!چه وضعيته دراميه ... » | پسره جدی جدی داره مي ره.من هی می چرخم دور خودم.بغض... »

Tuesday, August 15, 2006

خسته شدم از بس این وری به زندگی نگا کردم. گردنم شکست.درد گرفت. خسته شدم از بس طرز فکر تخمی آدمای کج و کوله رو با گردن کج کردن دیدم. به من چه که اونا کجن.به من چه که اونااا کجکیه همه چیشون؟ به من چه؟ چرا همش من باید خم شم.کج شم.بچرخم؟چرا یه بار اونا صاف وای نمی ستن؟ که من ببینمشون. اه. هذویونه اینا.

About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger