Friday, August 04, 2006
پرم از گريه.اه. چرا مثلا نمی شه من پر بااشم از عشق! يا بوس! يا شادی!زندگی داری ميدهی به فاکم! دست وردار!خسته شدم از هی رفتن.از هی جا عوض کردن.از پا در هوا بودن.از اينکه اين شهر کوفتی رو هم می خوان ازم بگيرن. که می خوان آزارم بدن.دورم کنن.می خوام همه چی ثابت باشه.پايدار باشه.بی پستی بلندی. بی استرس.بی ترس.خسته ام.چقدر بگم؟به کی بگم؟ تا کی بگم؟چند سالمه؟اينکه دلم می خواد حالا که بعد از دوسال دارم اسمشو می ذارم خونه ام بمونم خيلی توقع زياديه؟خيلی عظيمه؟ اه/