« Home | تا حالا دلتنگ نداشته ها شده اي؟Crawling in my skin... » | منو با تنهايی هام تنها بذار دلم گرفته روزای آفتابی... » | I Will Fight » | ساعت ۱۷.۵۳٬اول فروردين٬هنوز دلم منجوق های رنگارنگ ... » | بارون مياد جرجرگم شده راه ِ بندر ساحل ِ شب چه دور... » | Haloscan commenting and trackback have been added ... »

Tuesday, April 12, 2005


مممم رفتیم مثلا واسه دوستش کفش بخريم واسه تولدش!!بعد هی اين می گه اخه من که مطمئن نيستم اين کفشه سايزش بشه!بعد هی هم عين بزها کرکر می خنديم!و به پاهای کوچولوی خودمون نگاه می کنيم و اينم هی می گه اخه بايد يکی پاش کنه ببينم چه جوری می شه!تو پاش!من هی می گم می خوای برم دم در داد بزنم يه نفر با سايزه پای ۱۳!!!!بياد اين کفشو واسمون بپوشه؟باز هر هر کرکر!بعد هی ادا در ميياره!واسه مسخره گی می گه نه خير خودم الان به اين يارو فروشنده هه می گم!بعد زيره لب و با نيش باز رو می کنه به اقاهه ومی گه: می شه بياين اين کفشو پاتون کنين!!!بعد يارو ايرونی از اب در مياد!گوشاشم گمونم خيلی تيزه!می ياد!هاج و واج!می گه اخه من که سايزم ۱۳ نيست!!!!!!کفشو پاش می کنه هی عرض و طول مغازه رو می ره و هی يه جوری نگاه می کنه و لبخندهای عجيب غريب بهمون می زنه!نمی خنديم!از کفشه و مدلش بدمون اومده!از مغازه می يايم بيرون!از خنده منفجر می شيممممم!!!