« Home | فردا پرزنتيشن دارم٬نشسته ام اينجا يه چشمم به کامپي... » | دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم ... » | ultra-relax » | khabare margam,bayad beram sare kar.Shit! » | T000000000 BaD » | هيس!به کسی نگيا٬من امشب که بهت زنگ بزنم زود می پرم... » | من دلم می خواد:~`(_@+##^##@*Got It? » | واسم کتاب فرستاده٬بوی ايران ميده. » | I'm safer in my room Unless I try to start again » | می خوام که ....تصميم گرفتم که.......می خوام به قول... »

Monday, May 30, 2005

می دونی؟هيچی اعصاب خردکن تر از اين نيست که نشسته باشی روصندلی توو پاهاتو هی تکون بدی و قلبت هی از دهنت بخواد در بياد و منتظری نوبتت بشه که پرزنتيشن لعنتی رو بدی و تموم!بعد ببينی لانگ خر!ناهارشو اورده سره کلاس و داره نمی دونم چه غذايی ميل می کنه که بوی گندش کلاسو ورداشته!و تو هی دلت جوش!بخوره و حالت تهوع بگيری و بخوای از استرس بميری!بعد همون طور که منتظری بيلی بحتشو جمع بندی کنه و بياد سر جاش که تو بری!يهو زنگ کوفتی اتش نشانی هم ونگ ونگ کنه و همه هراسون!پاشن برن بيرون!و لانگ با دهن پر بگه!سوييت هارت!فردا تو اولين نفر پرزنت خواهی کرد!تو بخوای خفه اش کنی!خودت رو هم خففههه کنييييييييی