Thursday, November 09, 2006
سرما خوردم
سوب گنديده ی ساب وی می خورم
مقاله ی مطالعات زنانو ننوشتم
خونه ازش کثافت می باره
ديشب هی الکی شعر خواندم تو تخت گريه کردم
خوابم نمی برد
کلاس نرفتم صبح
عوضش هی وول خوردم تو تخت و هی دو دو تا چار تا کردم
چه جوری بهش بگم؟
می گه شايدم من اومدم.تو دلم می گم کجا.؟.
می ترسم.
مامانه فهميد.بهش گفتم. کس شعرای مادرانه رديف کرد. تکراری. بغلش کردم.گفتم می دونم.
ديگه ترنس گوش می دم.!!!!!!
رفتم يه ماتيک خريدم.رنگش به طرز فجعيی بده! اون موقع کور بودم؟
بدبينم
باباهه می گه : < تو با من بدی نه؟ با من بدی!>دلم سوخت. گفتم آره. تابلو بود ناراحت شد.گفت<چرااا آخه؟> گفتم خوب ديگه. اومد ماچم کرد.گفت <هرکار دوست داری بکن>دلم سوخت.
ريدم من.
گفتم؟
ريدم!