« Home | از ادمهايی که ادا در می يارن حاالم بهم می خوره٬حال... » | می دونی؟هيچی اعصاب خردکن تر از اين نيست که نشسته ب... » | فردا پرزنتيشن دارم٬نشسته ام اينجا يه چشمم به کامپي... » | دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم ... » | ultra-relax » | khabare margam,bayad beram sare kar.Shit! » | T000000000 BaD » | هيس!به کسی نگيا٬من امشب که بهت زنگ بزنم زود می پرم... » | من دلم می خواد:~`(_@+##^##@*Got It? » | واسم کتاب فرستاده٬بوی ايران ميده. »

Sunday, June 05, 2005


می دونی؟همه ی فصلها يه بويی دارن٬يعنی واسه من همه چيز يه بوی خاصی داره٬نمی دونم٬مثلا می تونم از ميون يه عالمه بالشت يه شکل بگم کدوم يکيشون مال باباييه٬يا مثلا بعضی بوها منو یاده بعضی چيزا می ندازه انگار که اون لحظه پرواز می کنم می رم يه جای ديگه٬چند وقت پيشها تو اتوبوس بغل دستيم که اومد احساس کردم بوی عروسی ندا پيچيد همه جا!خلاصه همه چی واسم بوداده است!یا یکی هست که همیشه بوی هندونه می ده و منو یاد تابستون می ندازه٬روزهای بلند کشدار داغ که کولر رو روشن می کنی و یه بویی می پیچه تو خونه که خیلی ارومم می کنه٬که باعث می شه بشینیم سیمسون نگاه کنم و پاهامو بذارم رو میز و چایی داغ بخورم و باد کولر بخوره تو صورتمو کیفور بشم٬یه جوریه ٬احساس می کنم واقعا تو خونه ام با بوی اون پوشال ها و صدای هو هو کولر ابی!تابستون بوی هندونه می ده يه جورايی!امروز از صبح خونه بودم٬هوا گرم شده و تابستون اومده٬يه جوريه٬اين روزا همش يه بويی می دن که ادم دلش می خواد هی خوش باشه و بعد يهو بزنه زير گريه٬هميشه همينم٬وقتی خيلی بهم خوش بگذره يا خيلی بد بگذره گريه می کنم!استفاده ی ابزاری از گريه؟!نمی دونم!همه چی عجيب می شه٬می ره بالا و می ياد پايين و رو يه خط نيست٬شايد يه جورايی خوبيش به همينه٬که ثابت نيست٬که يه موجه که می ياد و ميره٬گاهی وقتا موجه می ياد موهاتو اشفته و خيس می کنه و لبخند به لبت می ياد و گاهی گند می زنه به همه چی و همه چی خراب می شه!ولی می دونی؟فاصله ی بين خوب بودن و بد بودن! خيلی کمه٬می شه يهو يه گردوی قلمبه شده تو گلو رو که خيلی وقته نگهش داشتی يهو بشکنی و خودتت باورت نشه که گفتیش!و يه نفر رو برونجونی!هرچند می دونی حق با تو بوده!ولی اون برنجه!و تو به خودت بگی احمق!تو که تا حالا نگفته بودی تو که تا حالا تحمل کرده بوی يه کم ديگه نمی شد صبر کنی؟يا می شه خوب بود و لبخند زدروزهای عجيبی ان٬برزخی نيستن٬ولی....حسای عجيب دارن٬بوهای جورواجور که ادم می ترسه مست کنه و قاطی کنه٬که نکنه اشتباه بره٬که نکنه نشه٬اين روزا بويی دارن که نمی تونم توصيفش کنم٬ولی بو دارن!می دونم!

*اشفته نوشتم٬نمی دونم چی شد!ولی نوشتم!هرچی به ذهنم رسيد!