Sunday, September 04, 2005
چند وقت ديگه اين جلو قراره يه ساختمون بسازن.قراره ازم ماهو بگيرن.قراره ادمهای روبرويی من و جينگيل و پپول و گوگوری رو ببنين.قرار يه ساختمون بسازن اين جلو.جلوی چشمای من.که ديگه هيچ دختری مو وينگولی يی! نتونه از پشت پنجره اش درخت ها رو بغل کنه.قرار اينجا يه ساختمون سبز شه.شايد حتی درازتر از ساختمون ما .قراره يه ساختمون اين جلو بسازن که نه ديوارش پر از پيچکن و نه اتاقاش افتاب گير.....قراره يه ساختمون اينجا سبز شه که بين من و ماه رو به هم بزنه!قراره...