Thursday, June 09, 2005
دخترک داره گريه می کنه٬شماره می گيره گوشه ی سمت راستم نشسته!٬زل می زنه تو چشمام٬اشک می ريزه٬گوشی رو می بره دم گوشش٬می گه سلام.گريه. می گه: نه.گريه.پشت تلفن يکی باهاش حرف می زنه.من هنوز زل زدم تو چشماش٬منتظرم ببنيم چی می شه٬می فهمه٬صورتشو می کنه اون ور٬هنوز داره اشک می ريزه٬به صدای پشت تلفن گوش می ده گوش ميده٬گوش می ده...از تو شيشه ی اتوبوس لبخند به پهنای صورتشو می بينم٬لبخند می زنم ٬کتابمو می خونم٬ادامه نظريه فرويد رو می چپونم تو مغزم .