« Home | می دونی؟همه ی فصلها يه بويی دارن٬يعنی واسه من همه ... » | از ادمهايی که ادا در می يارن حاالم بهم می خوره٬حال... » | می دونی؟هيچی اعصاب خردکن تر از اين نيست که نشسته ب... » | فردا پرزنتيشن دارم٬نشسته ام اينجا يه چشمم به کامپي... » | دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم ... » | ultra-relax » | khabare margam,bayad beram sare kar.Shit! » | T000000000 BaD » | هيس!به کسی نگيا٬من امشب که بهت زنگ بزنم زود می پرم... » | من دلم می خواد:~`(_@+##^##@*Got It? »

Thursday, June 09, 2005


دخترک داره گريه می کنه٬شماره می گيره گوشه ی سمت راستم نشسته!٬زل می زنه تو چشمام٬اشک می ريزه٬گوشی رو می بره دم گوشش٬می گه سلام.گريه. می گه: نه.گريه.پشت تلفن يکی باهاش حرف می زنه.من هنوز زل زدم تو چشماش٬منتظرم ببنيم چی می شه٬می فهمه٬صورتشو می کنه اون ور٬هنوز داره اشک می ريزه٬به صدای پشت تلفن گوش می ده گوش ميده٬گوش می ده...از تو شيشه ی اتوبوس لبخند به پهنای صورتشو می بينم٬لبخند می زنم ٬کتابمو می خونم٬ادامه نظريه فرويد رو می چپونم تو مغزم .