Saturday, November 05, 2005
نوشی تو گوشم يواش
بهم می گه ۲روزه حالش گرفته است.سه تايی وايساديم کنار لاکر نوشی.می ره واميسه دم پنجره.اشکهاش می ياد پايين.گوله گوله . نوشی روشو می کنه اون ور.من می مونم هاج و واج.بغلش می کنم.گريه می کنه.هق هق.دستهام يخ کردن.وسط گريه ها يه نيشگون گنده از دستم می گيره.داره ادا درمی ياره.گريه ام می گيره.بهش می گم لازم نيست دلقک بازی در اری.نگام می کنه.نوشی هنوز وايساده اون گوشه.دوتاييمون داريم گريه می کنيم...... گريه هه که تموم می شن.نوشی می ياد.سه تاييمون مثل ديوونه ها می خونيم :می خواستمت ولی نموندی پيشم حتی بمونی عاشقت نمی شم!می خنديم.جای نيشگونی که ازم گرفت هنوز درد می کنه