« Home | کاش مثل خيلی دخترهای دور و برم یابو !!!بودم.کاش فق... » | دوست داشتم زن نبودم. » | آقاااای شورت!!!!! (اين چه اسميه آخه؟؟؟)‌بنده سوتيي... » | نمی دونم چه جورياست هرکی از راه می رسه تو زندگانيه... » | کرمم گرفته ای دووووست.هوای کرمک بااا من!~من معذرت ... » | همه شاشون گرفته انگااار! عجله داااارن!ملالی نيست! ... » | ميزان ذوق مرگيه من درباب! قالب جدید!!! بااااااا م... » | طوبااااا نود سااااله می خوامممم یه میل توپس بهت بس... » | حالا بگو ببينم< پست بودن> خوشمزه است يا نه؟ » | خوب.اولش سخت بووود.اما ياد گرفتم.چگونه به دل خود و... »

Wednesday, July 19, 2006


کافی بود سرت را بر می‌گرداندی

من هنوز ایستاده‌ام

چرا هیچ کس مرا نمی‌بیند؟

کسی با من قرار سینما نمی‌گذارد؟

کسی نگرانم نمی‌شود؟

همیشه تنها چای می‌خورم

،تنها تب می‌کنم،

تنها موسیقی گوش می‌دهم.

فکر می‌کنم «تنها» یک آدم است

که این‌جا خانه کرده

اگر آدم است

چرا مرا نمی‌بوسد؟

بلند می‌گویم

و خوب گوش کن

«تنها»من

بوسیدن را خیلی دوست دارم......

فخری برزنده


About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger