« Home | دلم خواست بغلش کنم. نازش کنم.نازش کنم. محکم فشارش ... » | سنتوری. احتمالا دیگه به بهرام خان باس ایمان اورد. ... » | خیلی غمگینه ها. آدم خوده ۳ سال پیششو بپرسته. خوده ... » | یه سایکله. می رینم. پشیمون می شم. سعی می کنم نرینم... » | از اونجایی که زندگی عزیر رسما داره دمااار در میآره... » | Lost in Translation... » | چقد همیشه دارم به عشق هفته ی دیگه.ماه دیگه.سال دیگ... » | هه. فک کن. برگشته می گه به نظره من رشته ات اصن رشت... » | باااارون اومد. احساسات شاعرانه قل قل نکردددددددددد... » | نگااا نگااااااااااا چقدر شاااادماااااانه!:( »

Friday, March 21, 2008

ک کن آدم بره کیک تولد بخره. بعد فروشنده بقیه پولتو که یه اسکناس 10 دلاریهه بده دستت و بعد رسیده خرید رو هم بده اون یکی دستت. بعد جعبه ی کیکم بده باز اون دستت. بعد تو خیلی سرخوش بیای از مغازه بیرون. و داری فک می کنی که آیا بهتر نبود به جای کیک چیز کیک می گرفتی بعد در همون حین رسید تو دستت سنگینی کنه. بندازیش تو سطل آشغال. بعد به راهت ادامه بدی. بعد اسکناس 10 دلاریت تو دستت مچاله شده.بعد دستتو باز کنی. ببینی. هه! زکی:) به جای رسید 10 دلاریتو انداختی تو سطل آشغاال:) چه حس خنده داری به آدم دست می ده:ى بعد تا اون تهت بسوزه:)) می خواستی با اون 10 دلاره باقی مونده 3 تا شاخه گل بخری:ى چشمت کور نمی خری:)

About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger