« Home | دخترک داره گريه می کنه٬شماره می گيره گوشه ی سمت ر... » | می دونی؟همه ی فصلها يه بويی دارن٬يعنی واسه من همه ... » | از ادمهايی که ادا در می يارن حاالم بهم می خوره٬حال... » | می دونی؟هيچی اعصاب خردکن تر از اين نيست که نشسته ب... » | فردا پرزنتيشن دارم٬نشسته ام اينجا يه چشمم به کامپي... » | دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم ... » | ultra-relax » | khabare margam,bayad beram sare kar.Shit! » | T000000000 BaD » | هيس!به کسی نگيا٬من امشب که بهت زنگ بزنم زود می پرم... »

Wednesday, June 15, 2005


می دانی؟ادم ترسش می گيرد٬گريه هم همين طور!اصلا ادم می ماند که چرا همه چيز از حالت اسلو موشن خودش خارج شده!يا شايد هميشه دور تند بوده و من بی خبر!نمی دونم!پس چی می دونی؟هيچی!می دانم امروز هوا ۳۴ درجه است با احتمال باران و می دانم که خسته ام از تکرار چرت و پرت های روزانه ام٬و از تکرار کردن های گ که دلم برای د تنگ شده است اگر د بود اين بود و ان بود!حالم بهم می خورد يعنی!اينکه اب هم قرار باشد بخورد می گويد د اين دوست دارد و ان را بيشتر!گ را دوست دارم!عزيزم است!ولی می دانی؟اين وابستگی های مدامش حالم را بد می کند!که هر قبرستانی بخواهيم برويم بايد يکی باشد ما را اسکورت کند که هی من بگويم بيا گلم بيا لقمه ی کله گنجشکی گرفتم که راحت قورتش بدهی!خسته ام از اينکه هی گير می دهم به اين چيزها!که دلم می شکند وقتی بهش می گويم تو هم هی بگو د د د ٬نگاه غم دار پرحسرت می کند به من و می گوید بگذار خودت يه دونه اش را داشته باشی و من حالم بد می شود!از اين روابط حال بهم زن حالم بهم می خورد٬دوستش دارم!اما دلم می خواهد يک روز بياييد پيش من بگويد خوب تو چی؟که يک روز هی پای د را وسط نکشد که خودش باشد خود گ بدونه ادمهای دور وبرش!بعد می بينم چه انتظار ابلهانه ای!چرا می خواهم هی خط بکشم دور ادمها!؟چرا هميشه یه جای همه چیز لنگ است؟؟ايراد از من نيست؟چرت و پرت هايم را همرا خودم گِل بگيريد همين!