« Home | من.یه خدایی می خوام.که باشه.که ضایعم نکنه.(قبول! ک... » | همیشه از دسته بندی و طبقه بندی و کلسی فای! کردن مت... » | بیرون بارون می یاد. ساعت دوازده ه.بارون می خوره به... » | گریه شده چاشنی زندگی روزمره. مثل تو که توی پاستاها... » | تو زندگی من.یا همه چی عاالیه.یا همه چی ریدمونه.بال... » | یه وقت هست دو دوتا چار تا می کنی. جواب نمی ده.عوضش... » | یه چیزایی هست تو تن آدم.تو فکر آدم.تو ته قلب آدم.ک... » | هوس مرغ و مغز بهاران کردم.همچین بفهمی نفهمی! » | شعر و بوسه را که داشته باشی ، مرگ چه دارد که از تو... » | صلا نمی شد که بگویم دوستت دارم اما گفتم . گفتم :... »

Friday, December 15, 2006

فردا دارم می رم خونه.
هیچ انگیزه ای واسه رفتن ندارم.
همینجوری می رم.
چون باید برم.
حوصله اون همه آدم تقلبیه دست دوم حال بهم زنو ندارم..اونام ندارن حوصله مو ایضا!ولی نمی دونم چرا الکی دورم می لولن!بس که تقلبی ان!
میرم مامان و بابارو ببینم.
همین.
همیشه فکر می کردم.وقتی برسم به اینجا آخر ذوق مرگیه.
نمی دونم رسیدم به اونجا یا نه!ولی خدایییییییشاااااااااااااا اینجا اخر گه مرغیه!

About me

  • I'm Apple
  • From Canada
  • 24, living in Canada,
My profile

Music

Previous posts

Links

Powered by Blogger