« Home | کتابخونه بودم.سخت مشغول حساب و کتاب آماره کوفتی. ... » | یه جوره خیلی کول و بی تفاوتی گفت اصن دلم نمی خواد ... » | یه دایره خیلی گرده ای پروسه هتل یابی!. درس می خوان... » | ا » | خب. بازم بر گشتم تو این آلونک خودم. » | » | دلم لک زده برا اون شبایی که یه دونه دوست صمیمی داش... » | برادر بزرگه ی 5 ساله قیچی گرفته دستش. موی خواهر کو... » | یکی از تخمی ترین هفته های زندگیمو گذروندم/دارم می ... » | می خوام بمیرم/خدا معجزه بفرست »
Posted by Apple | Permalink |